براي اينكه اين متن به خوبي ديدهشود لازم است ابتدا با كليد راست ماوس، كليك كرده و سپس به ترتيب موارد زير را از منوي ظاهرشده انتخاب كنيد |
|
در غير اين صورت مواردي مانند پرانتز، گيومه و نقطه به خوبي ديدهنخواهندشد |
Encoding - Right to Left |
اين قسمت ترجمه سخنان ساتيا ساي بابا از كتابهاي مختلف وي ميباشد كه از كتاب تعاليم ساتيا ساي بابا گرفتهشدهاست |
برگزيدهاي از سخنان ساتياسايبابا - قسمت دوم
اين يك كار ساده نيست كه بتوان نام خداوند را در آخرين لحظة حيات بر زبان داشت. اين امر به ساليان بسيار، ممارست كه بر يك ايمان عميق استوار باشد نياز دارد.
نُه (9) عدد خداوند است زيرا او هميشه نُه است اگرچه شما دربسياري مواقع، آن را چند برابر ميكنيد. او تغييرناپذير است زيرا عدد نُه در هر عددي كه ضرب شود، مجموع ارقام حاصلضرب باز هم نُه خواهدشد.
چگونه است كه رشتة نامهاي خدايان هميشه 108 است؟، همة چنين اعداد مرموزي، معاني عميقي دارند. انسان 900 بار در ساعت، نفس ميكشد، 21600 بار در شبانهروز و 10800 بار در روز. به نظر ميرسد انسان با هر نفس تكرار ميكند سوهام، و به اين ترتيب، رقم 216 و نصف آن 108 اهميت عميق زيادي دارند.
براي ايفاي مؤفقيتآميز نقش خود، هميشه روي من متمركز باشيد.
در تمام 24 ساعت شبانهروز بايد خدا را به ياد داشتهباشيد.
هر عددي، چنين معاني باارزش عميق زيادي دارد. اين يك موضوع جالب است. شما بايد تحقيق كنيد و استدلال بياوريد نه اينكه تنها بدگمانانه بخنديد و منكر شويد. اگر كنار دريا در ساحل بايستيد و در رفتن به آب دريا مردد باشيد، نميتوانيد مرواريد بدست بياوريد.
هيچ دعوتنامهاي چاپ و توزيع نشد تا از مردم براي آمدن به اينجا دعوت كند. از هيچ كس بطور خصوصي خواستهنشد تا در اين مراسم شركت كند. اين عشق و دعوت قلب به قلب است كه شما را در تعداد دهها هزار نفر، به اينجا آوردهاست.
خواستههايتان را كم كنيد، اميالتان را به حداقل برسانيد. همة اين بازيچههاي دنيايي، بيدوام هستند.
من مصمم هستم تا شما را تنها پس از اينكه از اعتبارنامة خود آگاه كردم اصلاح كنم. اين علت آنست كه اكنون و همچنين در آينده، ماهيت خود را به وسيله معجزات و به عبارت ديگر، با كارهايي كه فراتر از توانايي و فهم انسان است نشان ميدهم. نه اينكه مشتاق خودنمايي قدرتم باشم، بلكه هدف اينست كه شما را نزديكتر بكشانم و قلبهايتان را به خود بچسبانم.
شما تصاوير منعكسشده هستيد، من آن چيزي هستم كه به اين صورت منعكس شدهام. آيا بين شيء و تصوير منعكسشدهاش، تفاوتي وجود دارد؟. شما، همة شما، خود من هستيد و من، خود شما هستم.
اگر خدا بخواهد ميتواند زمان را آنگونه كه ميخواهد بگرداند. من آنچه را كه در مقياس انساني، چند روز ناميدهميشود به اندازة يك «لحظه» فشرده كردهام و به همين صورت نيز ميتوانم آن را طولانيتر كنم.
سكوت، جريان بيپايان خداي خالص در شما و در جهان است.
تنها در ژرفاي آن سكوت است كه صداي خداوند ميتواند شنيدهشود. تا آنجا كه ممكن است آرام (با صداي پايين) سخن بگوييد، تا آنجا كه ممكن است كم سخن بگوييد و تا آنجا كه ممكن است شيرين سخن بگوييد.
هنگامي كه سكوت در شما برقرار ميشود، حضور خداوند را حس ميكنيد. در شلوغي و آشفتگي بازار نميتوانيد صداي پاهايش را بشنويد. آن صداي خداست كه هنگامي كه همه جا از سكوت پر شدهاست شنيدهميشود. به اين دليل است كه روي سكوت و تمرينِ با صداي پايين سخنگفتن تأكيد ميكنم. با صداي پايين صحبت كنيد، كم سخن بگوييد، با صداي بسيار پايين، شيرين و راست سخن بگوييد.
شما خداي بيشكل هستيد كه در قالب انساني درآمدهايد، موجود نامحدودي كه در نقش يك موجود محدود درآمدهاست، موجود نامحدود بيشكلي كه به صورت يك موجود كوچك و داراي كالبد ظاهر شدهاست. آن مطلقي كه وانمود ميكند نسبي و وابسته است، روحي كه مانند جسم رفتار ميكند، آن موجود فرامادي كه به صورت يك موجود صرفاً مادي تغيير قيافه دادهاست. آن روح جهاني، اصل و اساس همة موجودات است.
هميشه كاري براي انجامدادن داشتهباشيد و آن را آنقدر خوب انجام دهيد كه لذت ببريد.
بگذاريد مادر شما، خداي شما باشد، بگذاريد پدر شما، خداي شما باشد، اين چيزي است كه به شما ميآموزم. بله، غير از اين چگونه ميتوانيد از آنها تشكر كنيد؟. چه چيز ديگري غير از عشق و خدمت ميتوانيد به ايشان بدهيد؟، به همة توجهات، به همة عشقها، همة رنجها، همة گرسنگيها و بيخوابيهايي كه آنها به خاطر شما تحمل كرده و تحمل ميكنند بيانديشيد. مهربان، نرم و شيرين باشيد تا آنها را خوشحال كنيد. از آنها اطاعت كنيد زيرا بسيار بيشتر از شما از دنيا و خطرات آن ميدانند. اين راه پرستش آنان است.
مقصد انسان كجاست؟، او دارد به كجا ميرود؟، چرا او بطور پيدرپي متولد ميشود و ميميرد؟، به خاطر يافتن راه راست و درك حقيقت. چه راهي را بايد در پيش گرفت؟، شما بايد به جاييكه از آنجا آمدهايد برگرديد. اين هدف شماست. شما از ذات الهي، از خدا آمدهايد و بايد به او برگرديد.
ديگران را نسنجيد كه ببينيد آيا شايستة خدمت شما هستند يا نه. تنها تحقيق كنيد كه آيا نياز به كمك دارند يا نه، كه اين به تنهايي كفايت ميكند. آنان را امتحان نكنيد كه ببينيد نسبت به ديگران چگونه رفتار ميكنند، آنها را ميتوان به وسيلة عشق تغيير داد. براي شما خدمت مانند يك نذر و يك پيمان و مانند طريقت و سلوك، مقدس است. خدمت مانند نفسكشيدن است، تنها با مرگتان ميتوانيد آن را ترك كنيد.
خداوند، جذب وضع و شكل ظاهري شما نميشود، او به خلوص نفسِ درون شما نگاه ميكند.
براي گرفتن پاداش يا جلب توجه يا براي بدستآوردن تحسين ديگران يا با اين انديشه كه در مهارت، ثروت، مقام يا قدرت خود، برتر هستيد، به ديگران خدمت نكنيد. خدمت كنيد به اين علت كه عشقتان شما را به اين كارميكشاند.
خدمت به هر كس، خدمت به من است زيرا من در همه هستم. آن آرامش و خوشي كه به يك بيمار يا يك فرد ناراحت ميدهيد به من ميرسد، زيرا من در قلب آنها هستم و من آن يكتايي هستم كه ايشان او را فرا خواندهاند.
مهربانيِ سوآمي را بدست بياوريد، عشق او را از طريق خدمت بدست بياوريد وبه زندگيتان معنا بدهيد.
گذشته، گذشته است. در جادهاي كه در حال طي آن هستيد وقتتان را با نگاهكردن به عقب، تلف نكنيد. تصميم بگيريد با اعتماد و شجاعت به پيش برويد و به جلو نگاه كنيد. اولين گام را اكنون برداريد، فردا ممكن است بسيار دير باشد.
بدانيد كه من هميشه با شما هستم، شما را برميانگيزانم و راهنمايي ميكنم. همواره در اين حضور دائمي زندگي كنيد.
همة زندگيتان بايد با ياد حضور دائم خداوند بگذرد.
براي بدستآوردن لطف خداوند بايد كارهاي نيك انجام دهيد. هميشه اين سه نكته را به ياد داشتهباشيد: پاكي، صبر و خويشتنداري. با اين سه، سالم و شاد خواهيدبود.
به خاطر داشتهباشيد، ساي در ساختماني كه از آجر و ملات درست شده زندگي نميكند. او در دلهاي نرمي زندگي ميكند كه با مهرباني و دلسوزي گرم شده و با عشق فراگيرِ جهاني خوشبو شدهباشد.
انديشههايي مانند «من پست، بيارزش، حقير، بدرد نخور، فقير، گناهكار و ضعيف هستم» نيز خودخواهانه هستند. هر گاه احساس منيت از بين برود ديگر نه احساس برتري و نه احساس پستي ميكنيد. دوستنداشتن نيز به نوبة خود، خودخواهانه است.
هنگامي كه چراغي در خانهتان وجود دارد، چرا بايد به دنبال آتش به جاي ديگر برويد؟. چرا بايد به جستجوي خدا برويد، هنگامي كه خداي خدايان در شما خانه كردهاست؟. هنگامي كه درك كرديد خداوند در قلبتان بر تخت سلطنت نشستهاست، نياز نداريد كه به جاي ديگري برويد.
قلب خود را سرشار از عشق خداوند كنيد، در آن صورت نميتوانيد از كسي متنفر باشيد، نميتوانيد در رقابتهاي نادرست افراط كنيد، ديگر در كسي نقص نميبينيد. در آن صورت، زندگي نرم، خوشايند و دلپذير خواهدشد.
همة اضطرابات، مشكلات، دردها و اميالتان را به من بدهيد و در عوض آنها از من شادي، آرامش و قدرت ذهن بگيريد.
من تجسم عشق هستم و عشق، ابزار من است. هيچ موجودي بدون عشق، وجود ندارد، پستترين موجود، دستكم به «خود»ش عشق ميورزد و «خود» او خداست.
من به تفاوتهاي بين تجسمهاي مختلف خداوند مانند ساي، راما ، كريشنا و ديگران، كوچكترين توجهي ندارم. من نميگويم كه اين مهمتر است يا اينكه آن يكي كماهميتتر است. به روشي كه براي شما آشناست به پرستش خدايي كه برگزيدهايد ادامه دهيد. آنگاه درخواهيديافت كه داريد به من نزديك ميشويد زيرا همة نامها و همة شكلها متعلق به من است. هنگامي كه مرا ديديد و با من آشنا شديد نيازي نيست كه خداي خود را تغيير داده و خداي جديدي برگزينيد.
گفته ميشود «اگر رقاص بلغزد، نوازنده را متهم ميكند»، اين موضوع در مسئلة سير و سلوك، درست نيست. شما مجبوريد به تنهايي به قله صعود كنيد.
هر ديني كه داريد بايد در خود نسبت به دينهاي ديگر، احترام ايجاد كنيد. كسي كه در او نسبت به دينهاي ديگر احترام و مدارا وجود ندارد، حقيقتاً به دين خود، مؤمن نيست. كسي كه مداراي ديني ندارد مانند يك سكة بدلي و يا مانند يك گل بيعطر است.
تمركز دائم روي خدايي كه در همه وجود دارد. عشق نسبت به همه را در شما ايجاد ميكند.
چند نفر از شما در زندگي خود، ايثار ميكنيد؟، چند نفر از شما آموزههاي مر ا در عمل بكار ميبنديد؟. چرا اينجا گرد آمدهايد؟، همة اينها كاملاً بيهوده است اگر دستكم به يكي از آموزههاي من عمل نكنيد.
هر زندگي يك شانس و يك فرصت جديد براي دريافت حقيقت است. ديروز گذشت، امروز، يك شانس دوباره و «اكنون»، همان فرصت جديد است، دربارة فردا هم نميتوانيد مطمئن باشيد. به هر دقيقه بايد به عنوان يك چيز يكتا و گرانبها نگاه كرد. در غم زيادي زمان ازدسترفتهتان اشك نريزيد، به جاي آن از اين لحظه كه در حوزة درك شما آمدهاست، استفاده كنيد.
زماني در ميان درباريان يك پادشاه، يك فرد تنبل ولي دوستداشتني وجود داشت كه هرگاه پادشاه به او دستور ميداد به ديدن كسي برود، او با سستي بلند ميشد و ميگفت «شايد او نباشد»، «اگر از من استقبال نكند، چكار بايد بكنم؟»، «اگر عصباني شود چه؟»، «ممكن است نتوانم سر موقع برگردم» و …، بنابراين پادشاه دستور داد واژة «ابله» را روي يك نوار پارچهاي سوزندوزي كردند و به پيشاني آن درباري بستند. آن درباري ماية خندة كاخ شدهبود. چند ماه بعد، پادشاه به بستر مرگ افتاد و درباريان در گريه براي او از هم پيشي ميگرفتند.
هنگاميكه ابله به بالين او آمد پادشاه با چشماني پراشك گفت «اي ابله عزيز، من به آخرين سفرم ميروم»، ابله گفت «صبر كن تا فيل سلطنتي را بياورم»، اما پادشاه سرش را تكان داد و گفت «فيلها نميتوانند مرا به آنجا ببرند»، ابله التماس گرد كه پادشاه از كالسكهاش استفاده كند، اما هنگامي كه پادشاه پاسخ داد كالسكه هم در اين سفر به كار نخواهدآمد او استفاده از اسب را پيشنهاد كرد، پادشاه پاسخ داد «حتي اسب هم در اين سفر بيفايده است»، سپس ابله، معصومانه از پادشاه پرسيد «اين كدام جاي عجيب و غريبي است كه در حال سفر به آن هستيد؟»، پادشاه پاسخ داد «نميدانم»، در آن لحظه ابله، آن نوار پارچهاي را از پيشانياش باز كرد و به پيشاني پادشاهِ در حال مرگ بست و گفت «شما بيشتر از من شايسـتة اين عنوان هستيد، ميدانيد كه بايد به سفر برويد اما نميدانيد به كجا، ميدانيد كه فيل، كالسكه و يا اسب نميتوانند شما را به آنجا ببرند، اما نميدانيد كه آنجا كجاست يا چگونه جاييست». عليرغم گفتة آن درباري، شما ميتوانيد با ارزيابي افكار و كردار خود در اين زندگي، ايدهاي از آنجا بدست بياوريد.
اگر ميتوانيد به تنهايي مديتيشن كنيد، كتابهاي اخلاقي و عرفاني بخوانيد، نام خدا را در گوشة تنهاييتان بنويسيد و تكرار كنيد. اگر نميتوانيد اينگونه عمل كنيد، دستكم آرامش كساني را كه در حال انجامدادن اين كارها هستند بر هم نزنيد. همديگر را به گامبرداشتن در راه خداوند تشويق كنيد.
كاري كنيد تا نام مقدس مريد برازندة شما باشد. لطف من هميشه به آناني كه خود را مريد من خواندهاند ميرسد. اخلاقتان، خويشتنداريتان، عدم وابستگيتان، ايمانتان، مداوم و پيگيربودنتان … اينها نشانههايي هستند كه مردم لطف مرا در آن ميبينند. نه اينكه من چنين چيزي را خواستهباشم، بلكه در اين جهان، هميشه مردم سعي ميكنند ترجيحاً ديگران را بطور غيرمستقيم بشناسند. بايد بگويم چنين مريدهايي بسيار كم هستند. اين علت آنست كه من گردهماييهاي شما راBhakthulaara نمينامم. هنگامي ميتوانيد ادعاي اين نام را داشتهباشيد كه خود را در دستان من قرار دهيد، بطور كامل و بدون هيچ رگهاي از خودخواهي كه غرور شما را افزايش دهد.
شما به كميت اهميت ميدهيد اما خداوند به كيفيت توجه ميكند. او به مقدار برنج خوشطعمي كه صدقه ميدهيد نگاه نميكند بلكه براي او گفتار نيكي كه داشتهايد و افكار خوبي كه به ذهن خود اضافه كردهايد، مهم است. به او برگ خوشبوي ارادت و گل عشق خود را تقديم كنيد. به او ميوههاي باغ ذهن خود را (تلخ يا شيرين، خشك يا آبدار) تقديم كنيد. هرگاه نيت كرديد كه باغ ذهن شما متعلق به اوست، همة ميوههايش شيرين ميشود. آن توكل، همة ميوهها را شايستة خداوند خواهدكرد و بنابراين هيچكدامشان تلخ نخواهندبود، و براي آن چه آبي خالصتر و گرانبهاتر از اشكهايي خواهدبود كه نه در يك مصيبت بلكه به خاطر شوق ناشي از توفيق خدمت به او و گامبرداشتن در راهي كه به سوي او منتهي ميشود، ريخته شدهاند؟.
شما در يك سفر زيارتي به سوي بالا هستيد بنابراين نميتوانيد مدت زيادي در اين پايين بمانيد. امروز يا فردا، زودتر يا ديرتر، در اين زندگي يا در زندگي بعد، مجبور هستيد درك كنيد كه اين يك رؤياست كه شما آن را حقيقي پنداشتهايد، مجبوريد بار بربسته و به پيش برويد. اين «لاوجود» است، به سوي «وجود» پيش برويد. اين تاريكي است، اين قلمرو مرگ است، به سوي نور درخشان برويد، به سمتي برويد كه آنجا جاودانگي حكمفرماست.
پس دليل اين گوناگوني تجليها چيست؟. دليل آن به ذهن مريد برميگردد. شما ميگوييد «بابا نزد من به اين صورت ظاهر شد» يا «من بابا را به آن صورت ديدم»، اما آنچه كه اتفاق ميافتد اينست كه شما به آن نوع ديدار، اميد داشتيد. من به آن شكل تغيير پيدا نميكنم. خدا مانند شكر و شيريني است. شما ميتوانيد شكر را در چاي، قهوه، شير يا آب بريزيد تا آنها را شيرين كنيد. آن شيريني، طبيعت و علامت من است. هنگامي كه ذوب شود، چيزي كه باقي ميماند نه شكر و نه آب، بلكه چيز سومي به نام شربت است. اما هنگامي كه ذائقهتان از حسادت، نفرت، كينه و تكبر تلخ باشد، چگونه ميتوانيد طعم شكر را بفهميد
بيشتر شما به اينجا آمدهايد تا از من چيزهاي بيارزش بگيريد، بعضي از شما هم براي بهبود زندگي يا سلامتي يا براي دستيابي به رفاه و خوشي بيشتر به اينجا آمدهايد، تعداد كمي از شما براي گرفتن چيزي ميآييد كه من براي آن آمدهام (يعني موكشا يا رهايي از جهان خاكي و حصول وحدت)، و حتي در ميان اين گروه، آنهايي كه در مسير سير و سلوك با جديت گام برميدارند و پيش ميروند بسيار انگشتشمارند. بسياري به نشانههاي بيروني روحانيت - مانند رداي بلند، ريش، تسبيح و موي بافتهشده - توجه ميكنند و جذب ميشوند، آنها به دنبال بسياري از چنين آدمهايي كه در اين سرزمين هستند ميگردند و تا حد افراط از آنها پيروي ميكنند، بسيار مشكل است كه تجسم خدا را به وضوح تشخيص داد و به همين دليل من شخصاً خود را معرفي كردم و هدفم، وظيفه، صفات و ويژگيهايي را كه يك آواتار را از ديگران متمايز ميكند، بيان كردم.
اينقدر تشنة رفاه يا ثروت نباشيد. اگر ايمان داشتهباشيد و نام خداوند، همراه هميشگي شما باشد، همواره در بهشت خواهيدبود. اينها سرزمينهاي دور نيستند كه مجبور باشيد با زحمت زياد به آنجا برويد آنها چشمههاي آرامش هستند كه در قلب خودتان وجود دارند. شما نميتوانيد شانس حضور در نزديكي بزرگترين منبع خوشبختي را در هيچ جاي ديگر پيدا كنيد. اينجا آن چشمه بسيار نزديك، سرشار از لطف و سهلالوصول است. اگر از اين فرصت استفاده نكنيد، احتمال بسيار كمي دارد كه مجدداً به آن دست پيدا كنيد.
شما از من، هزاران چيز دنيايي تقاضا ميكنيد اما كمتر كسي از شما خود مرا جستجو ميكند. به اين دليل است كه به ندرت شما را «مريدان» خطاب ميكنم، معمولاً شما را تجسمهاي خدا ميخوانم زيرا آن يك حقيقت است، با وجودي كه آن را نميدانيد، بنابراين ميتوانم با اطمينان شما را به آن نام خطاب كنم.
هيچ كس نميتواند شما را آزاد كند چون هيچ كس شما را در بند نكردهاست. شما خود به گزنة لذت دنيايي چسبيدهايد و خود از درد ميناليد.
كلاغها تا زمانيكه پرنده، ماهي را بر نوك خود حمل ميكند آن را دنبال ميكنند، پرنده در آسمان به اين طرف و آن طرف ميرود تا آنها را كه به دنبال ماهي هستند گيج كند، سرانجام خسته ميشود و ماهي را ول ميكند. در آن زمان است كه آزاد ميشود. بنابراين از چسبيدن به هوسهاي خود دست برداريد تا ديگر غم و اضطراب باعث پريشاني و ناراحتي شما نشوند، آنگاه پرنده روي يك درخت مينشيند، بال خود را با نوكش تميز ميكند و از خوشبختياش لذت ميبرد. شما هم ميتوانيد آنقدر شاد باشيد، اگر آن ماهي را كه بر نوك خود داريد، بياندازيد.
همانگونه كه خوابهاي شما از تجربهها، نااميديها و آرزوهاي شما در بيداري اثر گرفتهاند، تجربههاي بيداري شما هم از زندگيهاي گذشتهتان ناشي شدهاند. وقتي خواب ميبينيد، اتفاقات و احساسات آن را بيارتباط به حالت بيداري ميدانيد، مگر نه؟ احساس ميكنيد كه آنها، تجربههاي مستقل، منحصربفرد و واقعي هستند، به همين صورت، درك نميكنيد كه خوشبختي و بدبختي، عمل و عكسالعمل شما در زمان بيداري، تماماً بر پاية زندگيهاي گذشتهتان قرار دارد، اما آنها كاملاً بر اين پايه قرار دارند.
من براي هيچ چيز نزد هيچ كس زانو نخواهم زد، بنابراين شجاع هستم. من نزد عشق و نزد حقيقت زانو ميزنم، همين!. نگران آسايش دنيايي نباشيد و از من طوري آنها را نخواهيد كه انگار آنها همه چيز شما هستند. عمر پرارزش خود را در ترديد بر وجود خدا در قالب انساني در اينجا و در اين زمان، تلف نكنيد. عشق فراگير نسبت به همه را در خود پرورش دهيد، اين بزرگترين خدمتي است كه ميتوانيد به خود انجام دهيد زيرا ديگران، چيزي غير از خود شما نيستند. شما هم بايد تنها در برابر عشق و حقيقت زانو بزنيد و نه در برابر نفرت، دروغ و ستم.
آدمي براي خوردن و خوابيدن به اينجا نيامدهاست، او براي اين به اينجا آمدهاست تا به وسيلة روشهاي منظم، الوهيت درون خود را متجلي سازد. اين دليل آنست كه او را آدمي مينامند چرا كه قدرت درون خود را - كه همان انرژي الهي است كه او را برميانگيزد، آشكار ميكند. او به اين دليل با بدن و هوشي كه براي كنترل و هدايت آن به كارهاي مفيد به او اعطاء شده، آمدهاست. شما بايد اين وظيفه را با پيگيري دائمي كارهاي نيك و رعايت اخلاق به انجام برسانيد.
هرگاه به اين دانش رسيديد كه خداوند در شما، با شما و براي شماست، اين دانش بايد هركلمه و هر عمل شما را دگرگون كند و باعث شود تا پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك داشتهباشيد. آنهايي كه به ظاهر خود را وقف مذهب كردهاند، اكثراً بازيگراني هستند كه در صحنة نمايش دنيا، با تبختر راه ميروند. ديگران به صورت سطحي مريد آنها ميشوند و كوچكترين مشكلي باعث ميشود تا ايمان به خدا را از دست بدهند. يك مريد حقيقي بايد ايستادگي كند، هر چقدر هم كه مشكلات زيادي برايش پيش بيايد.
نام خداوند را تكرار كنيد. نام او مانند صاعقهايست كه كوهي از گناه را از بين ميبرد.
براي ملاقات با كسي كه در طبقة دهم است بايد نه طبقه را بالا برويد. براي توصيف شادي و سرور بودن با خداوند، بايد خود را تا آن حد از خلوص و پاكي، تا آن حد از عشق، تا آن حد از راستي و آن حد از آرامش بالا بكشيد. سرشار از مهرباني بشويد. عاشق همه باشيد و به همه خدمت كنيد. وظيفهتان را با رضايت و بيريا انجام دهيد. نيك باشيد و كردار نيك داشتهباشيد و به اين صورت شايستة خداوند شويد. او، زمانيكه در راه ايمان و راستي و تقوي گام برميداريد از شما خرسند ميشود زيرا اين، همان راهيست كه به وسيلة او براي اين كار تعيين شدهاست.
دستاني كه به ديگران ياري ميرسانند از لبهاي نمازخوان، مقدستر هستند.
هميشه سرشار از عشق خالص باشيد. هيچگاه از كلمات آزاردهنده در برابر ديگران استفاده نكنيد زيرا كلمات از اسلحه هم آزار بيشتري ايجاد ميكنند. شيرين (و با نرمي) صحبت كنيد. با فردي كه رنج ميكشد، با نادان و فريبخورده و با انسانهاي دستتنگ، همدردي كنيد. تمام تلاشتان را بكار ببنديد تا از مرهم كلمات شفادهنده در گفتارتان استفاده كرده و به موقع به ديگران كمك كنيد.
بيهوده عمر كوتاه خود را در جمعآوري ماديات تلف نكنيد. آنها براي شما مانعي در سفر زندگي هستند. ثروت ميآيد و ميرود، اخلاق ميآيد و رشد ميكند. پول، يك ثروت واقعي نيست. گاهي ارزش آن كم ميشود. پول، خودخواهي را زياد و قلب را سخت ميكند. اگر پول به جريان نيافتد (انباشته شود) به سلامتي آسيب ميرساند، درست مانند خون.
اين فكر كه شما تنها همين جسم هستيد و اينكه ديگر بعد از مرگ، هيچ چيزي نيستيد، خود يك نوع گمراهي و وهم (مايا) است. يك گمراهي ديگر اينست كه فكر كنيد خوشبختي در دستيابي به ثروت، رفاه، علم يا شهرت است. خوشبختي چيست؟ خوشبختي حقيقي، حالتي است كه در آن، ذهن از پستي و بلنديهاي زندگي تأثير نميگيرد. اگر با تلاش منظم و دائمي، خود را به حدي برسانيد كه هر كاري را به عنوان عبادت خداوند انجام دهيد، آنگاه ذهن، آرام و به دور از هرگونه اضطراب خواهدبود.
خورشيد به يك صورت، به يك كلبه و يك كاخ ميتابد. بياييد اين عشقِ فراگير را در خود پرورش دهيم.
شما نميتوانيد بدون شناختن خود، من و رازم را درك كنيد. اگر شما آنقدر ضعيف باشيد كه نتوانيد حقيقت خود را بفهميد، چگونه اميد داريد كه حقيقت بسيار بزرگتر ظهور مرا درك كنيد؟. براي درك من، ناچاريد ترديدها و تئوريهاي كنوني خود را كاملاً نابود كنيد و عشق را در خود پرورش دهيد، زيرا يك عشق تجسميافته را تنها ميتوان از راه عشق درك كرد. معجزات و كراماتي كه نميتوان آنها را با هيچكدام از علوم شناختهشده توضيح داد، آنچنان براي من طبيعي هستند كه از اينكه شما آنها را معجزه ميناميد، تعجب ميكنم. خداوند فرمود كه او براي احياي راستي و تقوي، خود به زمين ميآيد و اينكه او شكل آدمي به خود ميگيرد تا همه بتوانند دور او جمع شده و همراهي و مصاحبت او را احساس كنند – و اكنون خداوند به همان صورت كه فرموده، آمدهاست.
هر چيزي را به همان صورت كه آمده، بپذير، خرسندي و قناعت را بياموز و در خود بپروران، خواستههايت را افزايش نده و حرص و نوميدي را در خود تقويت نكن. هرگاه احساس گرمي ميكنيد، لباسهاي گرمتان را در ميآوريد. هرگاه گرماي ارادت شما به خدا افزايش يافت، جامة اميال و آرزوها خودبهخود به در آوردهميشود. بكوشيد تا لطف خداوند را بدست بياوريد و به هيچ نتيجة كوچكتري راضي نشويد.
زندگي شما به اندازة يك روز پيشروي در يك سفر براي زيارت است. از قابليتها و استعدادهاي خود بيشترين بهره را ببريد و به پيش برويد. هر روز، هنگامي كه آفتاب غروب ميكند، خيمههايتان را نزديكتر به هدف برپا كنيد. حتي يك لحظه را در بيهودگي و زندگي ياوه، تلف نكنيد. در حضور خداوند، با ترس و فروتني، در عشق و در خدمت زندگي كنيد.